تحول دیجیتال در صنعت و معدنصنعت هوشمند

دو دیدگاه درباره انقلاب صنعتی

کانال تلگرام  رسانه فناوری هوشمند

دو دیدگاه از انقلاب صنعتی بریتانیا در ادبیات اقتصادی امروزی وجود دارد. توصیف سنتی‌تر توسط دیدگاه‌های اشتون و لندز نشان داده می‌شود. بر این مبنا آنها انقلاب صنعتی را تغییری گسترده در اقتصاد و جامعه بریتانیا می‌دانند. این دیدگاه در یک عبارت به‌یادماندنی از اشتون به‌وضوح مشخص شده است: «موجی از ابزارها سراسر انگلستان را فراگرفت.» این دیدگاه گسترده از انقلاب صنعتی اخیرا توسط کرافتز و هارلی به چالش کشیده شده است. این مکتب فکری جدید انقلاب صنعتی را پدیده‌‌‌‌‌‌‌ای بسیار محدودتر می‌‌‌‌‌‌‌بیند که نتیجه تغییرات فنی در چند صنعت است. آنها می‌گویند، بدیهی است که صنایع جدید و پیشرو انقلاب صنعتی تنها صنایع پنبه و آهن بودند. بقیه در عقب‌ماندگی‌های پیشامدرن غرق شده بودند. ممکن است به‌نظر برسد که انتخاب بین این دو دیدگاه سلیقه‌ای است، زیرا در واقع، سست‌بودن این مفهوم، عده‌‌‌‌‌‌‌ای را تشویق کرده است که دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌های کرافتز و هارلی را به افراط درآورند. روندو کامرون استدلال می‌کند که تغییری که این نویسندگان به آن اشاره کردند نسبت به کل اقتصاد آنقدر کوچک بود که دیگر شایسته عنوان انقلاب صنعتی نیست.

دیدگاه سنتی انقلاب صنعتی بریتانیا را می‌توان در متون بی‌شماری یافت. شرح کلاسیک اشتون به‌وضوح یک تغییر کلی در اقتصاد و جامعه بریتانیا را توصیف می‌کند. از نظر او تغییرات فنی بسیار گسترده بود. اشتون با بسط بیانیه‌‌‌‌‌‌‌ای که در بالا درباره «موج ابزارها» نقل شد گفت: «اما نه‌تنها ابزارها، بلکه نوآوری‌‌‌‌‌‌‌ها از انواع مختلف در حوزه کشاورزی، حمل‌‌‌‌‌‌‌ونقل، ساخت‌وساز، صنعت، تجارت و امور مالی بودند که به‌طور ناگهانی افزایش یافتند که یافتن نمونه مشابهی در هر زمان یا مکان دیگری در آن زمان دشوار است.

این دیدگاه در طول دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رایج بود. دیوید لندز آن را به‌خوبی در کتابی معتبر بیان کرده است. برآوردهای رشد شناخته‌شده فیلیس دین و دبلیو ‌ای‌کول دیدگاه تغییرات گسترده را تایید می‌کند و به‌نظر می‌رسد که مبنای محکمی برای ارائه‌های کیفی فراهم می‌کند. تحقیقات فعلی بیشتر جوئل موکیر از فراگیر شدن تغییرات تکنولوژیک در بریتانیا در این زمان پشتیبانی می‌کند، اما در یک بررسی اخیر، پاتریک اوبراین این دیدگاه را تاریخ اقتصادی «کلاه قدیمی» نامید که «هنوز توسط نسلی پشیمان اما مسن از مورخان اقتصادی انگلیسی-آمریکایی خوانده و نوشته می‌شود.»

کرافتز محاسبات مک‌‌‌‌‌‌‌کلاسکی درباره سهم بخش‌ها در کمک به رشد تولید ملی انگلستان مابین سال‌های ۱۷۸۰ تا ۱۸۶۰ را در کتابش بازتولید کرد. از آنجایی‌که کرافتز در حال تجدیدنظر در این برآوردها بود، برآوردهای جدید خود را جایگزین مکلاسکی کرد. تنها تفاوت با برآورد مکلاسکی رشد بخش ناشناس و باقی‌مانده اقتصاد (سایر بخش‌ها به غیر از منسوجات کتان و پشمی و دریانوردی و آهن) است.

از نظر او سهم «سایر بخش‌ها» در رشد اقتصادی از ۵۵/ ۰‌درصد در سال ‌به ۰۷/ ۰‌درصد کاهش یافته است. به قول او: «اصطلاح «انقلاب صنعتی» نباید به‌معنای رشد گسترده و سریع بهره‌‌‌‌‌‌‌وری در تولید باشد. کاملا برعکس، همان‌طور که کرافتز در طول بحث خود تکرار کرد، انقلاب صنعتی در این دیدگاه یک امر کاملا بخشی و محدود بود. صنایعی که تحت‌تاثیر قرارگرفتند نساجی، آهن و حمل‌ونقل بودند. تمام تولیدات دیگر و سایر خدمات در نیمه اول قرن نوزدهم از نظر فناوری راکد بودند. این نتیجه‌گیری به‌شدت با اظهارات اشتون و لندز در تضاد است.

کرافتز تشخیص داد که برآوردهای جدید او پارادوکس ایجاد کرده است. اگر تولید بریتانیا به‌طور کلی بسیار عقب‌مانده و کشاورزی بریتانیا آنقدر مترقی بود پس چرا بریتانیا در اوایل قرن نوزدهم کالاهای کشاورزی را صادر و محصولات تولیدی وارد نکرد؟

درک ماهیت این پارادوکس بسیار مهم است. دیدگاه سنتی حاکی از آن بود که بریتانیا از مزیت نسبی در تولید برخوردار است. کرافتز با ادعای اینکه بیشتر تولیدات بریتانیایی عقب‌مانده و ناکارآمد است، پیش‌فرض این دیدگاه سنتی را رد کرده بود. شواهدی که نشان می‌دهد کشاورزی بریتانیا مولدتر از اروپای قاره‌‌‌‌‌‌‌ای است، حاکی از این است که بریتانیا از مزیت نسبی در کشاورزی برخوردار است. جای تعجب نیست که مورخان اقتصادی قبلی با این پارادوکس مواجه نشده بودند.

حل پارادوکس فوق در دو گزاره آمده است. نخست، کرافتز وجود تناقض را با تکرار این نکته تایید کرد که بیشتر صنایع بریتانیا سطح پایینی از بهره‌وری نیروی کار و رشد بهره‌وری آهسته را تجربه کردند و ممکن است در طول سال‌های ۱۷۸۰تا۱۸۶۰ عملا هیچ پیشرفتی وجود نداشته باشد. دوم، او مشکل را با این ادعا حل کرد که «رشد سریع در بخش‌های تولیدی کلیدی به بریتانیا مزیت نسبی قابل‌‌‌‌‌‌‌توجهی در این فعالیت‌‌‌‌‌‌‌ها داد.»

به عبارت دیگر، بریتانیا در منسوجات و آهن دارای مزیت نسبی بود، نه تولید به‌صورت کل.  با این حال پیتر تمین بر مبنای یک مدل ریکاردویی و استفاده از داده‌های رالف دیویس از صادرات بریتانیا در اواخر سده هجدهم و سده نوزدهم مشخص می‌کند که حقیقت به دیدگاه سنتی نزدیک‌تر است. آزمون او دیدگاه سنتی را تایید می‌کند که انقلاب صنعتی شاهد تغییرات در بیش از چند صنعت بود و تغییرات فنی به سختی یکسان است. 

از نظر او بریتانیا کارخانه دنیا شد نه فقط کارخانه منسوجات پنبه‌ای دنیا. تحقیقات بیشتری برای تایید یا رد پیشنهادهایی مانند این موردنیاز است. آزمایش انجام‌شده توسط تمین نشان می‌دهد که افزایش بهره‌وری بریتانیا در نیمه اول قرن نوزدهم به پنبه و آهن محدود نمی‌شد. داده‌های رالف دیویس نشان می‌دهد که برخلاف نظریه هارلی و کرافتز کارخانه‌های آهن، با همه اهمیتی که در روایت‌های انقلاب صنعتی داشتند، هرگز بخش عمده‌ای از صادرات تولیدی بریتانیا نبودند. صادرات تولیدی غیر از کتان، پشم و آهن کاملا قابل‌توجه بودند و سهم رو به رشدی در کل صادرات بریتانیا داشتند.  پیتر تمین با رد نظریه کرافتز و هارلی نشان می‌دهد که انقلاب صنعتی بریتانیا همان‌طور که دیدگاه‌های کلاسیک بیان می‌کنند ریشه در تغییرات فنی در اکثر بخش‌های اقتصادی داشته و در این میان نقش سایر بخش‌ها غیر از صنعت منسوجات و آهن، نه‌تنها قابل‌انکار نیست که از اهمیت به مراتب بیشتری برخوردار است.

منبع: دنیای اقتصاد

کانال تلگرام  رسانه فناوری هوشمند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا